ذخیره کردن آب مورد نیاز شرب و شستوشو، تقریباً درتمام سطوح جغرافیای مرکز و جنوب و شرق ایران، بخش عمدهای از نخستین تدارکات مورد نیاز برای سامان و سازمان دادن تجمعهای شهری، رفع احتیاجات بین راهی، امورات درونی کاروانسراها، باراندازها، منازل مسکونی، معابد، مساجد، کارگاههای تولیدی و نیز آبیاری محیط گیاهی منضم به آنها است و ساختمان آب انبارها در زمره نخستین مستحدثات عمومی و خصوصی قرار میگیرد که در صورت قبول یک تجمع و تشکل شهرنشین، ضرورت احداث آنها، حتی بر بنای پلها، کاروانسراها و بازارها، مقدم میشود. زیرا نخستین جوامع، پیش از ورود به جریان تولید و مبادله و توزیع، برای گذران معمولترین امور روزمره و از جمله نیازهای کارگاهی و ساختمانی خود، در اقلیمهای خشک ایران، به ذخیرهی آب، محتاج و مجبور بودهاند.
ورودی آب انبار حاج کاظم در قزوین، بنایی از دورهی قاجار
معماری این منابع آب و آبانبارها، همانند حمامها و پلها، به دلیل برخورد دائم با عامل نافذ و مخرب آب، نیازمند مصالح و طرح و اجرای ویژهای در دیواره و پیبندی است که در عین حال بقای درازمدت کهنترین نمونههای آن را تضمین کرده است. بدین جهت اگر وجود شهرها و مراکز تجمع در ایران را موضوعی قدیم بینگاریم، باید صدها و صدها نمونه آب انبار عمومی و کارگاهی و مسکونی و بین راهی را، به صورت باقی ماندههایی از قرون اسلامی و سدههای متوالی پیش از اسلام بیابیم.آب انبارهای درون شهری را، به طور معمول، بسته به میزان سرمایه و کار، از پس طلوع اسلام، غالباً به عنوان عقبات و باقیات، در جوار حسینیهها و بازارها و مساجد، به همت شخص، خانواده و یا سرمایهگذاری گروهی و محلی، احداث میکردهاند، اما ساخت منابع ذخیره آب در خارج از شهرها و آب انبارهایی که میان دو کاروانسرا ساخته شده، از آن که به سرمایهگذاری و نظارت اجرائی ویژه نیاز داشته، غالباً مستحدثاتی از سوی دولتها بوده است.
با این همه، گرچه در اکتشافات محیطهای کهن ایران پیش از پوریم، از جمله در شوش، وجود آثاری از مخازن آب مسلم است، اما میان پوریم و طلوع اسلام، که به دوران ایران باستان شهرت دادهاند، آب انباری در سراسر ایران نیافتهایم، که بیمجامله نبود مراکز تجمع انسانی، روابط تجاری و برقراری سکوت کامل، در ایران پیش از اسلام را اثبات میکند. قدیمترین آب انبار شناخته شده دوران اسلامی را، که در یزد است، بنابر متن کتیبه سردر، به سالهای آخر قرن نهم هجری، یعنی اوایل دوران معروف به صفویه و با فاصله اندکی پیش از استقرار صفوی میگویند و از قریب یکصد آب انبار موجود، که برخی هنوز مورد استفاده است و تعدادی دیگر بقایا و آثار واضح و کامل و قابل شناخت و گاه مستعد تعمیر به جای دارند، همگی در زمره تدارکات عمومی عهد به اصطلاح صفوی و پس از آن دوره گفته شدهاند.
پس با قبول این اصل غیر قابل تردید، که بدون منابع و مکانهای ذخیره آب شرب و شستوشو، ادامهی حیات عمومی و معمول، در بخشهای بزرگی از این سرزمین ممکن نبوده و نیست و همچنین با اطمینان از این مطلب که نمیتوان از دوران پیش از صفوی، آب انبارهای عمومی، اعم از شهری یا بین راهی معرفی کرد، بیتردید رسم شهرنشینی و ورود به مقدمات و ضمائم تولید و توزیع و مبادله کالا و داد و ستد و کاسبی و حجرهداری بازار و نمایشات گوناگون روبنایی و فرهنگی، تا دوران معروف به صفویه مطلقاً برقرار نبوده است.
کاهلاندیشانی که برای همکاری با یهودیان، در امحاء رد پای آدمکشی بیمنتهای پوریم، از جمله معتقدات حیرتآوری دربارهی رعایت احترام و قبول قداست آب و پرستش الههی مفقودالاثری با نام آناهیتا از سوی ایرانیان پیش از طلوع اسلام را، بنا بر توصیه دانشگاههای کنیسه و کلیسایی غرب و متابعین مضحک و جاعل و مطلقاً بی سواد آنها، تنها با ارائهی مجسمهای یونانی از زنی و گاوی، پذیرفتهاند؛ بد نیست به دنبال آثار حضور این الهه، در خشکترین بخشهای جغرافیایی این سرزمین، یعنی سراسر مشرق و جنوب و مرکز تشنه ماندهی ایران، لااقل به صورت احداث یک آبانبار کهن وقف شده بر این الهه، بگردند و اگر نیافتند برای برقراری میان اوضاع و موضوع، لااقل نام این خدای فرتوت شده را به الههی بیآبی تغییر دهند!
اینک و پیش از معرفی عمدهترین آب انبارهای موجود در پهنهی ایران، بد نیست از این نکتهی پنهان مانده و پر مایه نیز باخبر شوید که گرچه در متن کتابهای به ظاهر کهنهی مانده از قرون نخست و میانی اسلامی، خلاف صحنه و صحن قابل بازبینی، هر گوشه را مملو از نمایش کاروانسرا و پل و بازار و مساجد کهن کردهاند، اما تا آن جا که به اختیارم بود، جایی ندیدم که ذکری از آب انباری به موضعی در کتاب کهنهای رفته باشد و گواه حاضر آن مدخل آبانبار در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی است، که رجوع به منبع کهنه ندارد و هنگامی که این فقدان را حتی در کتاب تاریخ یزد جعفربن محمدجعفری نیز یافتم که تدوین آن را به قرن نهم هجری میگویند و به انفراد، در عرضهی دروغهای شاخدار پر غمزه و فریب، از مجموع جعلیات قدیم سبقت میگیرد، لاجرم و از این طریق قاطعانه قبول کردم که خوراک ساز و صحنهپرداز تمامی این فرهنگ مکتوب و منتسب به قرون نخست و میانی اسلامی، غذاپزی واحد و تک نمایشنامهنویسی نه چندان ماهر در دوران اخیر داشته است و گویی تمامی این گونه مؤلفان و مکتوبات به ظاهر کهن اسلامی، اجرای دستورالعمل معینی را دنبال کردهاند، که تبلیغ آبانبارها، در الگوی اقدام آنها سهواً از قلم افتاده است، وگرنه ممکن نیست این همه کتاب، همآوا و همسان، چنین با آب و تاب و به دروغ، از کاروانسرا و بازار و حمام و قبور و منزل و باغ و وفور همه چیز در قرون اولیه و میانی اسلامی بنویسند، اما هیچ یک، مطلبی درباره آبانبارها نیاورند؟ مسلم است چنین هارمونی و همآهنگی در تدوین دروغ، بدون رهبر ارکستر میسر نیست.
«در این کتاب مطالب و اطلاعات دست اول راجع به تمام دورهها به دست داده میشود. اطلاعاتی که راجع به مدرسهها و مسجدها و باغها و قناتها و دیگر آثار یزد در این کتاب هست، همه مفید و تازه و در حد خود دقیق است. نسخه های متن: سه نسخه از تاریخ یزد در تصحیح این متن مورد استفاده قرار گرفته است. برای من مایهی دریغ است که با تجسس بسیار نسخه های دیگری که کهن باشد، به دست نیامد، در فهرستهای چاپ شده نسخ خطی فارسی کتابخانههای ایران و خارج از ایران، نشانی از نسخه های این کتاب نیست و متأسفانه کتابت این هر سه نسخه که من دیدهام، تازه است... در هر سه نسخه اغلاط و اشتباهات و افتادگیهای بسیار هست. البته به حد امکان و مقدور در تصحیح کوشیدهام، اما تا کجا توفیق اصلاح و تصحیح نصیب شده باشد بر نکتهسنجان است که نیک و بد را بنمایانند. چه بسا که عیبهای نادیده و نقصهای پنهان مانده و نکتههای آسان گرفته در آن بسیار باشد. ناگفته نگذارم که من برای به دستآوردن نسخهای قدیمی از این کتاب در تهران و یزد تجسس به اندازه کردم، ولی توفیق رفیق نشد و نسخهی نسبتاً قدیمی هم به دست نیامد.» (جعفر بن محمد جعفری، تاریخ یزد، صفحهی ۱۱، مقدمه ایرج افشار)
همان بوی تعفنی را استشمام نمیکنید که از دست نویسهای جعل شده در هند، از به اصطلاح سفرنامه ناصر خسرو بلند بود؟ آدمی در انگیزهی این همه تلاش میماند که گرفتار و پر کاری چون ایرج افشار را به تصحیح کتابی وا میدارد، که خود میگوید هیچ نسخه و منبع و مدرکی از آن، جز سه نسخهی تازه نوشتهی مغلوط و معیوب نمیشناسد؟!!! به راستی چه حکمتی در این مدخل فرهنگ و تاریخ اسلامی ــ ایرانی ما خفته است که تقریباً تمام مدارک تاکنون ارائه شده آن، در فاصلهی قرن اول تا نهم هجری، نسخهی اصل ندارد؟!! و آن گاه در همان چند سطر نخستین متن تاریخ یزد رمز و چرایی این تلاش بر ما گشوده میشود:
«و صدها هزار صلوه و صلوات نثار بارگاه معلای آن خوار کنندهی لات و عزی و آن ویران کنندهی قصر قیصر و کسری، ماهی که از فروغ طلعت او و نور شرع انور او «نار موقده» مجوس منتفی شد، شاهی که از آبروی رسالت او دریای ساوه از خاک تیره مختفی گشت. آن شب که ز مادر او جدا شد، عالم همه از بلا رها شد. هم آب بحیر ساوه برده، هم آتش تیز فارس مرده. آن غنی که با وجود گنج دنی در آستین دم از فقر زد که الفقر فخری.» (همان، ص۱۷)
پنج سطر است و چهار حکم مطابق میل و مورد نیاز صفحهآرایان فرهنگ مجهول منطقه را، هم از آغاز کتاب، تأیید کرده است: زندگی کسری را، دین مجوس را، آتشکدهی آن دین را، و بالاخره اتصال پیامبر گرامی به فرقهای از متصوفه را!!! آیا نباید چنین کتابی را، اگر دست خطی از ده روز پیش هم فراهم داشته باشد، برای کسب فیوضات نیازمندانی که ماهیت آنان را میشناسیم، به سرعت و بی معطلی تصحیح و چاپ کرد؟! و اگر زیاده میطلبید پس به قسم هشتم کتاب جعفری در صفحه ۹۴ رجوع کنید که در این موضوعات است: «مساجد جمعه شهر یزد در خارج و داخل و مدارس و مزارات سادات و علماء و مشایخ و مقابر مسلمین از قدیم و جدید و بانیان و تاریخ هریک بر طبق اجمال». و عیان ببینید که یزد، گرچه تا پیش از صفویه هنوز آب انبار ندارد و کاروانی به راه آن نمیرود، اما در کتاب جعفری به بیش از ده مسجد جمعه و پنجاه مدرسه و مزار متبرکه و شفاخانه و بازار و حمام و کاروانسرا و عمارت اشرافی و مقابر عالیمقامان مفقود و محشر کبرای تمامی بر میخوریم، با چنین قول و قبولها که گرچه ربطی به تاریخ شهری ندارد، اما سرگرم کننده و سودا ساز است:
«در زمانی که محمد بن مظفر باروی نو کشید و حفر خندق میکرد در بیرون شهر همه مقابر بود، قطعهای زمین نبش کرد. قبری ظاهر شد و شخصی به غایت مهیب در آن قبر بود، همچنان درست نپوسیده و کفن تازه و مصحفی بر سینه نهاده. این خبر به محمد بن مظفر بردند. بفرمود که او را نبش نکنند و درآن مقام بگذارند و فصیل (دیوار) گرد قبر او بسازند و او در همان مقام مدفون است. آوردهاند شبی زنی و مردی بد کار در آن مقام رفتند و به فعل فواحش مشغول شدند. در زمان آتش به هر دو افتاد و بسوختند. یک موزه از زن و یکی گیوه از مرد آن جا بماند.» (همان ص ۱۵۴)
باری، جدای از این فعل فواحش در قبرستان، که زن و مردی سخت در تنگنا و با جگر شیر میطلبد، بگویم که در آذربایجان شرقی و غربی، که وفور آب است، آب انباری هم نساختهاند، اما در یزد ۴۲ آب انبار یافتهایم، ساخت روزگاران اخیر، تا بدانیم مظاهر اصلی تجمع، برحسب تجمل و افاده نیست و در پی هر نشانه و یا بینشانگی، پردهای من باب تعقل اهل نظر پنهان است. در استان اصفهان بقایای ۱۲ آب انبار به کار و یا ویرانه یافتهایم، که تنها یک نمونه آن، به نام آب انبار مادر شاه، از عهد صفوی در شهر اصفهان است، که زاینده رود و سهم منظم آب محلات دارد. شش نمونه از ۹ آبانبار یافت شده در کاشان، با نامهای آبانبار کوی کوشک صفی، آبانبار بقعهی چهل تن، آبانبار مسجد سرپله، آبانبار مسجد وزیر، آبانبار مسجد و مدرسهی میان چال و آبانبار میر سیدعلی، ماندههایی از عهد صفوی است، دو نمونه دیگر، آبانبار حاجی سیدحسین صباخ و آبانبار گذر نو، قاجاری است و آبانبار عبدالرزاق خان را مانده از دورهی زندیه گفتهاند. در تهران جدیدالتأسیس نیز که شهر قناتها و دارای سیستم منظم تقسیم آب در محلات بوده، غالب آبانبارها خانگی است و جز دو آبانبار عمومی: آبانبار سید اسماعیل و آبانبار امامزاده یحیی دیده نشده است. در خراسان بقایای ۷ آبانبار مانده، که آبانبار بازار نوی نیشابور قاجاری، آبانبار تربت شیخ جام، صفوی، آبانبار حاجملک بیرجند، قاجاری، آبانبار کاروانسرای زعفرانیهی سبزوار، قاجاری، آبانبار لنگ تربت جام، تیموری، آبانبار قریه خشت کلات، صفوی و آبانبارهای مشهد نیز صفوی است. در استان سمنان ۹ آبانبار یافت شده که آبانبارهای امامزاده علوی، آبانبار کهنهدژ و آبانبار ناسار سمنان و آب انبار علیآباد گرمسار قاجاری و آبانبار سرخه و آبانبار قلی در سمنان، و آبانبار بیابانک صفوی است. در استان فارس هم ۹ آبانبار قدیم یافت شده که چهار آبانبار آن، با نامهای آبانبار آقا، آبانبار بام بلند، آبانبار سیدجعفر و آبانبار گراش در لار، آبانبار سبزکوه و آبانبار شاه عباس بنارویه و آب انبار اوز، همگی از عهد صفوی ماندهاند، آبانبار وکیل شیراز زندی و آبانبار حاجی آقا جانی شیراز قاجاری است. در قزوین هر سه آبانبار حاجکاظم، آبانبار حکیم و آبانبار سردار، قاجاری است. تنها آبانبار مدرسهی دارالشفای قم صفوی است. آبانبار گنجعلیخان کرمان و آبانبار قلعه سنگ سیرجان صفوی و آبانبار حاج علی آقای کرمان قاجار است. آبانبار بلور تفرش و آبانبار حاج مهدی نراقی در نراق و آبانبار حاج میرزا حسین در ساوه قاجاری است. آبانبار قلعه در جزیرهی هرمز و آبانبار شیخعلیخان در اسدآباد همدان صفوی است و ۲۹ باب از مجموع ۴۲ آبانبار در استان همیشه تشنهی یزد، با نامهای آبانبار باغ گندم یزد، برسه در تفت، ابوالمعالی در یزد، پای برج در یزد، توده در رکنآباد، جنک در یزد، چهارسوق در یزد، خانقاه در فیروزآباد، خلف باغ در یزد، خواجه در یزد، خورمیند بالا در مهریز، دروازه شاهی در یزد، دروازه مال میر در یزد، دروازه مهر یزد، زیرآب در خرانق، شاهابوالقاسم در یزد، شاهولی در تفت، فهادان در یزد، کلار در میبد، کوشک نو در یزد، محله بالا در فیروزآباد، مصلای عتیق بزرگ در یزد، مصلای عتیق کوچک در یزد، مسجد سرحوض در عزآباد، ملاحسین در فیروزآباد، آبانبار ساعت یزد، همگی از دوران صفوی و دو آبانبار میرچخماق و وزیر در یزد را، تیموری شناسایی کردهاند. آبانبارهای تخت استاد یزد، جوهر یزد، حاج حسین عطار یزد، حاج سیدحسین یزد، حاجکریم وهاباد، حاجی یادگار فیروزآباد، حمام گودک یزد، شش بادگیر یزد، شهدای فهرج، صفه باغاده عقدا، نصرآباد یزد را قاجار و یک نمونهی دیگر از آب انبارهای یزد، با نام رستم گیو را، ساخت دوران رضاشاه میدانند.(صفویه ۱- ۹)